×
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷
هر چند بلای عشق دشمن کامیست
از عشق به هر بلا رسیدن خامیست
مندیش به عالم و به کام خود زی
معشوقه و عشق را هنر بدنامیست
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۸
حاصل ز غم عشق توام بدنامیست
وین بدنامی جمله ز بیآرامیست
بر بوی وصال تو، من خام طمع
میسوزم و این سوختنم از خامیست
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۳
چون دوستی تو اصل دشمن کامی ست
این سوختن من از فراقت خامی ست
وامید من آبستن بس نومیدی ست
نامم ز تو آلوده صد بدنامی ست
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴
پیوسته نشان عاشقان بد نامیست
کام دل این شیفتگان ناکامیست
گر سوختگانرا طمع وصل تو خاست
چون در نگری بنای آن بر خامیست