×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۸
ای بود تو از کی نی وی ملک تو تا کی نی
عشق تو و جان من جز آتش و جز نی نی
بر کشته دیت باشد ای شادی این کشته
صد کشته هو دیدم امکان یکی هی نی
ای دیده عجایبها بنگر که عجب این است
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۰۹
در عشق کجا باشد مانند تو عشقینی
شاهان ز هوای تو در خرقه دلقینی
بر خوان تو استاده هر گوشه سلیمانی
وز غایت مستی تو همکاسه مسکینی
بس جان گزین بوده سلطان یقین بوده
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴
روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی
گفت ار نظری داری ما را به از این بینی
خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد
چرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
حاجت به نگاریدن نبود رخ زیبا را
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۴
ای زندگیِ جان ها الّا به تو جان حی نی
این جا که منم آری آن جا شی و لا شی نی
صاحب نظران گرچه بی دیده ترا دیدند
اعما چو نمی بیند افتد به سرِ پی نی
عارف نبود هرگز در زاویه بنشسته
[...]