گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - وله فی شکایةالزمان

 

دلخسته همی باشم زین ملک بهم رفته

خلقی همه سرگردان، دل مرده و دم رفته

یک بنده نمی‌یابم، هنجار وفا دیده

یک خواجه نمی‌بینم بر صوب کرم رفته

بر صورت انسانند از سِبلَت و ریش، امّا

[...]

اوحدی
 
 
sunny dark_mode