گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۱

 

گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم

تو قصه خود می گو من قصه خود گفتم

بس کردم از دستان زیرا مثل مستان

از خواب به هر سویی می جنبم و می افتم

من تشنه آن یارم گر خفته و بیدارم

[...]

مولانا
 
 
sunny dark_mode