گنجور

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴

 

از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست

هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست

بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا

چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست

زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست

[...]

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » نهم

 

باز این دل سرمستم دیوانهٔ آن بندست

دیوانه کسی باشد، کو بی‌دل و پیوندست

سرمست کسی باشد، کو خود خبرش نبود

عارف دل ما باشد، کو بی عدد و چندست

در حلقهٔ آن سلطان، در حلقه نگینم من

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » نهم

 

احمد چو مرا بیند، رخ زرد چنین سرمست

او دست مرا بوسد، من پا ای ورا پیوست

مولانا
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

در دیرِ مغان آمد، یارم قدحی در دست

مست از می و میخواران از نرگسِ مستش مست

در نعلِ سمندِ او شکلِ مهِ نو پیدا

وز قدِ بلندِ او بالایِ صنوبر، پست

آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳

 

از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست

بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست

کفر سر زلف او غارتگر ایمان است

قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است

کفری و چه خوش کفری کفری که بُود ایمان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت شاه ولایت اساس و رثاء برحضرت عباس علیه السلام

 

سنگ محنم امروز پیمانه صبر اشکست

آب ارنه بدست آرم با راست بدوشم دست

خود پای شکیبم نیست تا دست بجسمم هست

این گفت و سپند آسا از مجمر طاقت جست

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت شاه ولایت اساس و رثاء برحضرت عباس علیه السلام

 

شه شیفته دل برخواست بر مرکب کین بنشست

صد صف ز سپه بگسست تا جانب او پیوست

دیدش که سهی بالا افتاده بجائی پست

نه سینه نه رو نه پشت نه پای نه سر نه دست

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode