گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵

 

ترسا بچه‌ای ناگه قصد دل و جانم کرد

سودای سر زلفش رسوای جهانم کرد

زو هر که نشان دارد دل بر سر جان دارد

ترسا بچه آن دارد دیوانه از آنم کرد

دوش آن بت شنگانه می‌داد به پیمانه

[...]

عطار
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۶

 

روزی که تو را ایام از دیده نهانم کرد

صد شعله بیدادی قصه دل و جانم کرد

گردون نه مرا آن نوع رسوای جهانم کرد

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

سیدای نسفی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - غم تنهایی

 

اول گل رخسارت سرگرم فغانم کرد

وآنگه خم ابرویت قصد دل و جانم کرد

عشق آمد و در آخر رسوای جهانم کرد

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

قصاب کاشانی
 
 
sunny dark_mode