شد مشک شب چو عنبر اشهب

شد در شبه عقیق مرکب

زان بیم کافتاب زند تیغ

لرزان شده ز گردون کوکب

ما را به صبح مژده همی داد

[...]

گشت از دل من قرار غایب

کارم نشود به از نوایب

دل دم‌خور و دل‌فریب شادان

غم حاضر و غمگسار غایب

بر ضعف تنم قضا موکل

[...]

ای بیش ز رفعت و مناصب

بر تر ز مدارج و مراتب

کان بخش قوام دولت و دین

کت بنده سزد هزار صاحب

فهرست معالی و معانی

[...]

جانی ز قدم رسیده تا لب

روزی به ستم رسیده تا شب

ای در غم تو به سوز و یارب

بگریسته آسمان همه شب

گر چرخ بگرید و بخندد

آن جذبه خاک باشد اغلب

از بس که بریخت اشک بر خاک

[...]

بر ناقه تیز گام راکب

رخشنده رخی چو نجم ثاقب

عباسی خلعتی مرتب

کرده ز پی خلافت شب

جامی ز می طلب لبالب

بردی بر دوست روز تا شب

شسته ذقنش به آب غبغب

لوح ادب دو صد مؤدب

جان بی جانان رسیده بر لب

شب برد به سر چنانکه هر شب

می گفت به زیر لب که یارب

این خلعت نورسیده کامشب

مائیم ترا همیشه طالب

ای وصل تو منتهی المطالب

مرغوب همه بهشت و حورست

مائیم بروی دوست راغب

در میکده با شراب و شاهد

[...]

بر خلق دو عالم است غالب

در جایزه دادن مناقب

اسباب نوشتنش مرتب

هم رنگ دوات سرخیش لب

اسباب دلم شود مرتّب

گر تن خواهم دهند از آن لب

ای ماه جبین سیم غبغب

وی سیم ذقن بت شکر لب

بی ماه رخت شبان تیره

کارم همه دم فغان و یارب

لبریز شراب ناب جامت

[...]

در مغرب خاک گشته غارب

اسرار سپهر بر کواکب

یا من هو مظهر العجائب

یا من هو مظهر الغرائب

یا من هو قادر و قاهر

یا من هو طالب و غالب

یا من هو حاضر و ناظر

[...]

با خفاشان به پرده شب

چون جغد سرود نوحه بر لب

ای فیض مقدس از شوائب

وی نور مهذب از غیاهب

ارواح ز فیض تو در أشباح

ای مظهر واهب المواهب

آفاق به نور تو منور

[...]