سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در صفت معشوق روحانی و تجلیات نورانی
دل بی لطف تو جان ندارد
جان بی تو سر جهان ندارد
ناید ز کمال عقل عقلی
تا نام تو بر زبان ندارد
ناید ز جمال روح روحی
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۹ - در غزل است
هر کو چو تو دلستان ندارد
خورشید شکر فشان ندارد
از دست غم عشق تو جانا
آن جان ببرد که جان ندارد
مشکی که ز شب پدید گردد
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
سفتی جسد جهان ندارد
کز خلعت او نشان ندارد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۶ - ختم کتاب به نام شروانشاه
داد و دهشت کران ندارد
گر بیش کنی زیان ندارد
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۱ - ایضا له
ای آنکه همای همّت تو
جز بر فلک آشیان ندارد
یک نکته ز راز خویش گردون
از خاطر تو نهان ندارد
بی رای تو مملکت چه باشد؟
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷
دل بیلطف تو جان ندارد
جان بیتو سر جهان ندارد
عقل ار چه شگرف کدخداییست
بی خوان تو آب و نان ندارد
خورشید چو دید خاک کویت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸
آن کس که ز تو نشان ندارد
گر خورشیدست آن ندارد
ما بر در و بام عشق حیران
آن بام که نردبان ندارد
دل چون چنگست و عشق زخمه
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶
جور تو ز پی فغان ندارد
زخم ستمت دهان ندارد
جان گرچه بچشم در نیاید
گمنامی آن میان ندارد
از بس دهن تو تنگدست است
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
آن دل که غم بتان ندارد
باغیست که باغبان ندارد
چندش جویم که طایر کام
مرغیست که آشیان ندارد
گم گشته عشق او چو عنقا
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » تذکرة العاشقین » بخش ۸ - اندرز به شاه صفوی
سرمایهٔ دل زیان ندارد
لیک ار شنوی زبان ندارد
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترجیع بند
سروی چو تو بوستان ندارد
ماهی چو تو، آسمان ندارد
گیرم، ماند بعارضت ماه
اما چکنم زبان ندارد
گیرم، که چو قامتت بود سرو
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
گردون ماهی جوان ندارد
بستان سروی روان ندارد
ماه فلکی زبان نداند
سرو چمنی چمان ندارد
دل در خم زلف سر کجت راست
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
کس ره به دیار جان ندارد
تا روی به دلستان ندارد
دور از تو به دوش تن بود بار
آن سر که بر آستان ندارد
جز پوست مخوان و استخوانی
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
آن پیر نه دل که جان ندارد
تا مهر بتی جوان ندارد
عیش گل و بلبلش همایون
آن باغ که باغبان ندارد
در دام تو مرغ دل ز شادی
[...]