گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۰

 

گر مرد رهی ز رهروان باش

در پردهٔ سر خون نهان باش

بنگر که چگونه ره سپردند

گر مرد رهی تو آن چنان باش

خواهی که وصال دوست یابی

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode