فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در توصیف اسب ممدوح
این دل چه دلست و این چه یار است
کار من از این دو سخت زار است
کار من مستمند صعب است
کاندر بر من نه دل نه یار است
آبادان بدان سمند میمون
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب
در خاطرم اینکه وقت کار است
کاقبال رفیق و بخت یار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش
آن می که گرهگشای کار است
با روح چو روح سازگار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان
هر نیک و بدی که در شمار است
چون در نگری صلاح کار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۴ - رفتن پدر مجنون به خواستاری لیلی
گر دوستیای دراین شمار است
دشمن کامیش صدهزار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را
کاین چشم اگرنه چشم یار است
زان چشم سیاه یادگار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
کارش همه بوسه و کنار است
تو در غم کارش، این چه کار است؟
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
خرمای تو گرچه سازگار است
با هرکه به جز من است خار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
باغ ارچه گل و گلاله دار است
از عکس رخت نواله خوار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - دیدن مادر مجنون را
این عهدشکن که روزگار است
چون برزگرانِ تخمکار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی
یار اکنون شو، که عمر یار است
کار است به وقت و وقت کار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
با هستی من که در شمار است
من نیستم آنچه هست یار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
یار است و عجب عزیز یار است
از من به بر تو یادگار است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
سروت به کدام جویبار است؟
بزمت به کدام لالهزار است؟
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
در غار همیشه جای مار است
ای ماه ترا چه جای غار است؟
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح علی بن عثمان گوید
چشمم ز غمت عقیق بار است
رازم ز پی تو آشکار است
از عشق تو بی قرار گشتم
عشق تو هنوز برقرار است
بیچاره دل من ای نگارین
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
جانا، نظری، که دل فگار است
بخشای، که خسته نیک زار است
بشتاب، که جان به لب رسید است
دریاب کنون، که وقت کار است
رحم آر، که بیتو زندگانی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
زلف تو هنوز تابدار است
چشمت به کرشمه در خمار است
گفتی که وفا نیاید از من
سوگند مخور که استوار است
خون شد دل من، بگوی، ای باد
[...]