گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۹۷ - نیز در مدح اتسز

 

جانا ، لب چون شراب داری

رخساره چو آفتاب داری

در پیش ضیای آفتابت

از ظلمت شب نقاب داری

جمله نمکی و جان ما را

[...]

وطواط
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۸۷ - در غزل و اشارت باسم خواجه علی ضراب است

 

بپیچ سنبل اندر تاب داری

میان نرگس اندر خواب داری

دل از عشق تو چون قندیل دارم

که روی از حسن چون محراب داری

دلم بیتاب گشت و دیده پرآب

[...]

قوامی رازی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱۵

 

بر لب اثر شراب داری

وز غمزه خیال خواب داری

شب خسپی و ما کنیم فریاد

آگه نشوی، چه خواب داری؟

نارسته ز پوست می نماید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷

 

امشب که به سر شراب داری

مشکن دل ما که تاب داری

تقصیر نکرده در هلاکم

با غمزه چرا عتاب داری

آشوب قیامتش غباریست

[...]

عرفی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۶ - ترکیب بند

 

در دیده زباده خواب داری

بر چهره ز طره تاب داری

چون زلف پریش خویش بر خویش

پیچیده و اضطراب داری

در سر هوس قتال داری

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
sunny dark_mode