گنجور

امیر معزی » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

جانا امید من ز دل و جان بریده‌ گیر

هرچ آن بتر مرا ز فراق تو دیده گیر

پنهان زخلق جامهٔ صبرم دریده شد

در پیش خلق پردهٔ رازم دریده گیر

شخصم ز فُرقت تو چو زر کشیده شد

[...]

امیر معزی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - نصیحت

 

ای دل به کام خویش جهان را تو دیده گیر

در وی هزار سال چو نوح آرمیده گیر

بستان و باغ ساخته و اندران بسی

ایوان و قصر سر به فلک بر کشیده گیر

هر گنچ و هر خزانه که شاهان نهاده‌اند

[...]

سعدی
 
 
sunny dark_mode