گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱

 

روز وداع گریه نه در حد دیده بود

توفان اشک تا به گریبان رسیده بود

نزدیک بود کز غم من ناله برکشد

از دور هر که نالهٔ زارم شنیده بود

دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

باز آمد آن نگار که از ما بریده بود

و ز هجر او قرار ز دلها رمیده بود

بر صورتیکه دیده رضوان بباغ خلد

حوری نظیر آن بت زیبا ندیده بود

زنجیر عنبرین ز سر زلف ساخته

[...]

ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود

نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود

از سایه پر مگس آزرده شد رخت

بهر شکر مگر سوی آن لب پریده بود

رخسار زرد عاشق آن رخ به زر خرید

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸

 

گر دل ز دسته زلف تو افغان کشیده بود

عیش مکن به ناله که کژدم گزیده بود

هر نیش غم که خورد دل خسته آن همه

از غمزه نو دید که در خواب دیده بود

عاشق ز چشم شوخ و چشم وفا نداشت

[...]

کمال خجندی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود

صید کمند ما شده آیا چه دیده بود

در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت

سروی که سر ز چشمه ی حیوان کشیده بود

بر برگ گل دمیده فسون سبزه ی خطش

[...]

بابافغانی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

 

آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود

خوناب این کباب بر آتش چکیده بود

در گلستان بیاد دهان تو غنچه را

امسال باغبان همه نشکفته چیده بود

همچون چراغ روز براه تو سوختیم

[...]

کلیم
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود

با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود

می آید از طپیدنش آواز پای او

در موج اضطراب دلم آرمیده بود

بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode