گنجور

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۷۳ - در حق صابر بن اسمعیل ترمذی

 

ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل

ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو

ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو

وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو

تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای

[...]

وطواط
 

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - نیز در مدح اتسز

 

ای توتیای دیدهٔ من خاک کوی تو

کم گشته آبروی من از عشق روی تو

همچون نسیم خلد بود نزد من بقدر

بادی که او نشان دهد از خاک کوی تو

ای یوسف زمانه، چو یعقوب بود

[...]

وطواط
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴

 

ای جان من به جان تو کز آرزوی تو

هست آب چشم من همه چون آب جوی تو

ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی

افتاده در دو پای تو از آرزوی تو

هر شب خیال روی تو آید به پیش من

[...]

انوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۰

 

جانا بسوخت جان من از آرزوی تو

دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو

چندین حجاب و بنده به ره بر گرفته‌ای

تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو

چون مشک در حجاب شدی در میان جان

[...]

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - مدح

 

یازان شده است دست معالی بسوی تو

تازان شده است پای بزرگی بکوی تو

روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل

ای اهل فضل را همه شادی بروی تو

در عدت امید نشسته است تخت ملک

[...]

اثیر اخسیکتی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸

 

ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو

بیمار گشته به نشود جز به بوی تو

باری، بپرس حال دل ناتوان من

بنگر: چگونه می‌تپد از آرزوی تو؟

از آرزوی روی تو جانم به لب رسید

[...]

عراقی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹

 

گل در قرق عرق کند از شرم روی تو

صافی به کوچها دود از جستجوی تو

در شانه دید موی تو صافی و زان زمان

برسینه سنگ می‌زند از شوق موی تو

بر پای سرو و بید نهد روی هر نفس

[...]

اوحدی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۵ - مسمط

 

هرکس که دید خال و خط و موی و روی تو

آشفته شد چو موی تو بر گرد روی تو

در جست و جوی وصل تو و گفت و گوی تو

سرگشته ام به هر طرف از آرزوی تو

نسیمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷

 

من کیستم که چشم گشایم به روی تو

این بس که می کنم به زبان گفت و گوی تو

ای آرزوی جان نظری کن به حال من

زان پیشتر که جان دهم از آرزوی تو

خال نیم ز فکر میانت بلی مرا

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۱

 

از بسکه نازک است چو گل طبع و خوی تو

خورشید ذره ذره درآید بکوی تو

ما مست نکهت تو نه امروز ای گلیم

پیش از شکفتن تو شنیدیم بوی تو

تو آتشی گرت بپرستیم عاقبت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۴

 

نازکتر از گل است بسی طبع و خوی تو

آواز چون بلند کند کس بروی تو

یاران حریف جام وصال تو ای گلند

من عندلیب مستم و قانع ببوی تو

ای آب خضر ماهی لب تشنه توام

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶

 

سازم قدم ز دیده و آیم بسوی تو

تا هر قدم بدیده کشم خاک کوی تو

روی تو خوب و خوی تو بد، آه! چون کنم؟

ای کاش! همچو روی تو می بود خوی تو

منما جمال خویش بهر کج نظر، که نیست

[...]

هلالی جغتایی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

خوش آنکه رنجه گر شده باشم ز خوی تو

غافل کنم ترا و ببینم به سوی تو

با آنکه همچو گنج به ویرانه منی

بهر فریب غیر کنم جست‌وجوی تو

از بس که هر زمان شود افزون تغافلت

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶۶

 

ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو

خورشید خانه زاد شبستان موی تو

سرگشتگی و تیره سرانجامی مرا

غیر از خط سیاه که آرد به روی تو؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۳۷

 

ای غنچه زر خرید گلستان بوی تو

خورشید خانه زاد شبستان موی تو

سرگشتگی و تیره سرانجامی مرا

غیر از خط سیاه که آرد به روی تو؟

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۹

 

ای شوخ قوشجی که ز بیداد خوی تو

اغری دویده باز نگاهم به سوی تو

چشمی سیاه کرده همانا به روی تو

هر حلقه ای که گشته نمایان ز موی تو

دور می اش ز حلقهٔ ماتم دهد نشان

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۱

 

دل در پریدن است چو شبنم ز روی تو

خون مشک می شود به رگ گل ز بوی تو

باید به سینه نیشتر ناله بشکنم

نازکتر است از دل عشاق خوی تو

یک صبح، سینه چاک گذشتی ز گلستان

[...]

حزین لاهیجی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

این مزد قاصدی است که آید ز کوی تو

کو را دوباره باز فرستم بسوی تو

هر کس کند ز دیدن روی تو منع من

منعش نمیکنم، که ندیده است روی تو

ترسم ببزم غیر سراغت دهد کسی

[...]

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

از اشک عاشقان که نماید به کوی تو

گیرم که باد خاک من آرد به سوی تو

گر ترک خوی بد نکنی آه کآتشی

یاز آه من فتد بجهان یا زخوی تو

ناصح دگر ز راه نصیحت نمی کند

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۴ - از قول علی اکبر خان دامغانی به نامزد نگاشته

 

این مزد قاصدی است که آید ز کوی تو

کو را دوباره باز فرستم به سوی تو

یغمای جندقی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode