گنجور

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - نیز در مدح اتسز

 

آنگه که صحن معرکه درای خون شد

در دست مرگ جان دلیران زبون شود

خون در رگ مبارز پیکار بفسرد

جان در تن مقاتل غدار خون شود

زان بر فراخته شده رایات کارزار

[...]

وطواط
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - لغز از مهستی

 

آن دزد چون بود که به خانه درون شود

خانه ز بیم دزد ز روزن برون شود

خانه روان و دزد طلبکار خانگی

چون خانه رفت خانگی او را زبون شود

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

آخر زمان که طبع حکیمان نگون شود

سه صد حکیم مر جلبی را زبون شود

آن دزد دام دان که طلبکار ماهی است

و آن خانه آب دان که ز روزن برون شود

مهستی گنجوی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰

 

هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود

تا منتهای کار من از عشق چون شود

دل بر قرار نیست که گویم نصیحتی

از راه عقل و معرفتش رهنمون شود

یار آن حریف نیست که از در درآیدم

[...]

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۸

 

هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود

تا حال من به عاقبت کار چون شود

خونریز گشت مردم چشمت چو ساقیی

کز دست وی قرابه می سرنگون شود

باران اشک خانه چشمم خراب کرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۰۳

 

آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود

در دیده رشته های نگه جوی خون شود

لنگر درین محیط کند کار بادبان

دیوانگی ز سنگ ملامت فزون شود

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

قد چون خمید، جمله حواست زبون شود

لشکر شود شکسته، علم چون نگون شود

شهرت به نیکوی ز قناعت کند کسی

از آب کم، شمیم گلستان فزون شود

عاشق نمیکشد بستم دست از طلب

[...]

واعظ قزوینی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۸

 

فقرم کجا ز جلوهٔ دنیا زبون شود؟

موج سراب، دام ره خضر چون شود؟

سودای زلف یار، به دیوانگی کشید

فکری که در دماغ بماند، جنون شود

در سینه شکسته دلان تو آه نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

حُسنت چو عشق من همه ساعت فزون شود

تا منتهای کار ندانم که چون شود

در کار جان گرهی سخت هست لیک

آسان شود دمیکه دل از عشق خون شود

حاصل ز دور چرخ مرادم شود اگر

[...]

وفایی شوشتری
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

یاد دو طره ات بدلم چون درون شود

سررشتهٔ دو عالمم از کف برون شود

زان صاد چشم و میم دهن مد ابروان

ما را رواست گر الف قد چو نون شود

موی سیه سفید شد و عشق من فزود

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode