×
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸
دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دلِ چون کبوترم
افکند و کُشت و عزتِ صیدِ حرم نداشت
بر من جفا ز بختِ من آمد وگرنه یار
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷ - تتبع خواجه
هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت
کز التفات پیر مغان هیچ کم نداشت
تنها نه من به خاک مذلت فتادهام
هرگز فلک بر اهل خرد جز ستم نداشت
دارم سفال کهنه میخانه پر شراب
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت
آری نداشت غم که غمِ بیش و کم نداشت
در دفترِ زمانه فتد نامش از قلم
هر ملّتی که مردمِ صاحبقلم نداشت
در پیشگاهِ اهلِ خرد نیست محترم
[...]