گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰

 

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار

ترک رضای خویش کند در رضای یار

گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ

بیند خطای خویش و نبیند خطای یار

یار از برای نفس گرفتن طریق نیست

[...]

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

تا چند بر امید روم در سرای یار

در سر خمار باده و در دل هوای یار

خلقی بدستبوس وی آسان همی رسند

ما را مجال نه که ببوسیم پای یار

دل بر دیار وهر چه برد (نیز) آن اوست

[...]

سیف فرغانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵

 

یارش مخوان که شکوه کند از جفای یار

یا بر رضای خود نه پسندد رضای یار

گر کار یار حمل کنی بر خطا خطاست

باید صواب محض شماری خطای یار

قربان کشند و خوان بنهند از برای دوست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode