گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۹۲

 

در دل خلد چو تیر قضا هر ادای خلق

رحم است بر کسی که شود آشنای خلق

صبح قیامت است جبین گشاده شان

برق فناست خنده دندان نمای خلق

در شوره زار ریختن آب زندگی است

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱

 

درد دل مرا نکند به دوای خلق

بیماری خدای بهست از شفای خلق

رنج از خداست راحت و راحت ز خلق رنج

قربان یک بلای خدا صد عطای خلق

صحرا و کوه خوشترم آید ز شهر و ده

[...]

فیض کاشانی
 
 
sunny dark_mode