گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۱

 

آن منتظر گدازی چشم سیاه او

جانیست در تن نگه گاه‌گاه او

خوش کامرانیست در اثنای قهر و خشم

دیدن به دست میل عنان نگاه او

در عین بسملم در انکار اگر زند

[...]

محتشم کاشانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۲

 

مستغنی از می آیم ز جان نگاه او

ما را بس است کاسهٔ چشم سیاه او

ارباب جستجوی، به راهش سپرده اند

آن را که نیست دیدهٔ بینش به راه او

بدمستیی که چشم تو دیشب به کار برد

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۷

 

کو عبرت آگهی‌ که به تحقیق راه او

جو شد ز چشم آبلهٔ پا نگاه او

چون شمع قطع ساز نفس مفت بیدلی

کزاشک تیغ آب دهد برق آه او

مأوا کشیده‌ایم به دشتی که تا ابد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۸

 

هر چند دورم از چمن جلوه‌گاه او

میخانه است شوق به یاد نگاه او

دارم دلی به سینه‌ کز افسون نرگست

فیروز نیست سرمه به روز سیاه او

آنجا که از اسیر تو جرأت طلب‌ کنند

[...]

بیدل دهلوی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

بیچارهٔی که نیست بجز حق پناه او

آن کن که به شود ز تو حال تباه او

از خود مساز رنجه را کسی که سوی تو

گردد رها ز شصت خدا تیر آه او

بیداد گر هلاک شد و ماند برقرار

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode