گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰

 

دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد

ناکام جان نگر که چه در کام جان کشد

این کوه زهره دل که نهنگی است بحرکش

در نوش خنده بین که چه زهر غمان کشد

بحر نهنگ‌دار غم از موج آتشین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح خاموشی

 

خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست

چند از زبان نیافته سودی زیان کشد

گو محرمان بخرده کفن بر کتف کشند

او بر در خدای کفن بر روان کشد

نای است بی‌زبان به لبش جان فرو دمند

[...]

خاقانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱

 

پیوسته ابرویت دل این ناتوان کشد

مردم کمان کشند و مرا آن کمان کشد

هرجنس را که هست کشد دل به جنس خویش

زآنت کمند مو طرف آن میان کشد

فرهاد نقش یار خود ار بر زدی به سنگ

[...]

کمال خجندی
 
 
sunny dark_mode