گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - مدح ملک ارسلان

 

گردون ز دولت تو زند داستان همه

وز نعمت تو گردد گیتی جوان همه

شاهان برند بندگی تو به جان همه

دارند شاد و خرم جانها بدان همه

مسعود سعد سلمان
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۶

 

ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه

تاریک بی‌تو چشم همین و همان همه

از خود ترا به چشم یقین دیده عاشقان

و افتاده از یقین خود اندر گمان همه

از مشتری به نقد، چو دلال، حسن تو

[...]

اوحدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲۷

 

ای راز نه فلک ز جبینت عیان همه

در دامن تو حاصل دریا و کان همه

اسرار چار دفتر و مضمون نه کتاب

در نقطه تو ساخته ایزد نهان همه

قدوسیان به حکم خداوند امر و نهی

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۳

 

عشق تو بانگ زد به زمین و زمان همه

جستیم از این خروش ز خوب گران همه

از قول کن به ساغر دل باده ریختی

ای عالم از شراب لبت کامران همه

آیینه دار مهر تو، هر جا که ذره ایست

[...]

حزین لاهیجی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶ - اوحدی مراغه ای

 

ور خود ترا به چشم یقین دیده عاشقان

وافتاده از یقین خود اندر گمان همه

از بس که پر شدم ز صفات کمال تو

نزدیک شد که پر شود از من جهان همه

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode