گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

چان پرورم گهی که تو جانان من شوی

جاوید زنده مانم اگر جان من شوی

رنجم شفا بود چو تو باشی طبیب من

دردم دوا شود چو تو درمان من شوی

پروانه وار سوزم و سازم بدین امید

[...]

خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸

 

روشن شبی که شمع شبستان من شوی

ظلمت زدای کلبه احزان من شوی

جان ریختم به پای تو از چاک سینه کاش

پا در حریم سینه نهی جان من شوی

پاکان نیند درخور تو سینه ها کباب

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode