گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

آیینهٔ جمال ترا آن صفا نماند

آهی زدیم و آینه‌ات را جلا نماند

روزی که ما ز بند تو آزاد می‌شدیم

بودند سد اسیر و یکی مبتلا نماند

دیگر من و شکایت آن بی وفا کز او

[...]

وحشی بافقی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

در روزگار ما اثری از سخا نماند

بویی به دهر از چمن دلگشا نماند

از روی لاله زار طراوت پرید و رفت

امروز آب و رنگ به رنگ حنا نماند

گلها چو غنچه سر به گریبان کشیده اند

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

با یار و دوست شیوه عهد و وفا نماند

بر برگ کاه رابطه کهربا نماند

مردم به هم کنند چو بیگانگان سلوک

در چشم هیچ کس نگه آشنا نماند

مرغان در آشیانه خورند استخوان خویش

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

فصل خزان رسید به گلشن صدا نماند

در شاخسار برگ و به بلبل نوا نماند

گلها چو غنچه مشت زر خود گره زدند

در باغ روزگار گر دست وا نماند

موران ز دانه خاطر خود جمع کرده اند

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode