گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴

 

گر مدعی نه‌ای غم جانان به جان طلب

جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب

خون خرد بریز و دست بر عدم نویس

برگ هوا بساز و نثار از روان طلب

دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است

[...]

خاقانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

می باش و از مزاج حریفان نشان طلب

با طبع هر که راست نیابی کران طلب

چون ره بری به صحبت نیکان گران مباش

جایت اگر به صدر دهند آستان طلب

مهمان گنج باش و قناعت به خاک کن

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲۰

 

آیینه شو وصال پری طلعتان طلب

اول بروب خانه دگر میهمان طلب

گلمیخ آستانه عشق است آفتاب

هر حاجتی که داری ازین آستان طلب

ایمن ز طبع دزد شدن عین غفلت است

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

از پیر همت و کرمی ای جوان طلب

چون تیر قوت و مددی از کمان طلب

ای دادخواه دست به دامان عشق زن

هر حاجتی که هست از این خاندان طلب

کس بی نصیب روزی خود را نمی خورد

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode