گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷

 

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

بر خوردن از درخت امید وصال دوست

بختم نخفته بود که از خواب بامداد

برخاستم به طالع فرخنده فال دوست

از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸

 

گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست

اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست

مردم هلال عید ندیدند و پیش ما

عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست

ما را دگر به سرو بلند التفات نیست

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲

 

آن به که چون منی نرسد در وصال دوست

تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست

رشک آیدم ز مردمک دیده بارها

کاین شوخ دیده چند ببیند جمال دوست

پروانه کیست تا متعلق شود به شمع

[...]

سعدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵

 

دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست

بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست

دل را چه قدر و قیمت و جان چیست؟ کین دو رفت

وندر خجالتیم هنوز از جمال دوست

جانش چگونه تحفه فرستم؟ کزوست جان

[...]

اوحدی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱

 

جانم خیال شد به خیال خیال دوست

دل بیقرار گشت به عشق وصال دوست

هر کس به آرزوی جمالست در جهان

مائیم و آرزوی خیال جمال دوست

مهر منیر چیست شعاعی ز روی یار

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹ - شیخ سعدی فرماید

 

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

بر خوردن از درخت امید وصال دوست

افزون زرخت نو شده حسن و جمال دوست

از زیور وزرست زیادت کمال دوست

رخت به گزیده و والای سیبکی

[...]

نظام قاری
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

بختم مدد نداد که بینم وصال دوست

ای کاشکی ز دور به بینم جمال دوست

از جان و از جهان بهوایش برآمدم

بیرون نرفت از دل و جانم خیال دوست

جان و دلم همیشه لگدکوب عشق اوست

[...]

اسیری لاهیجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۶

 

چندین جمال هست نهان در جلال دوست

خوشتر ز گوشوار بود گوشمال دوست

پیوند نابریده میسر نمی شود

موقوف انقطاع بود اتصال دوست

در پرده آب کرد دل کاینات را

[...]

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

من کیستم که وصف کنم از جمال دوست

ما ذره آفتاب حقیقت جمال دوست

چون دوست گر بدست فتد دیگری گر

تا وصف گوید او زجمال کمال دوست

گر آفتاب تیغ بعالم کشد صباح

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

ساقی بیار باده که دوشم خیال دوست

بر گوش جان رساند نوید وصال دوست

پرداختم سراچۀ دل از خیال غیر

تا با فراغ بال درآید خیال دوست

چون گوی اگر اشارۀ چوگان کند سرم

[...]

غبار همدانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

شیرم ولی اسیر به دام غزال دوست

چون نی تهی ز خویشم و پر از مقال دوست

در روی خلق دیدهٔ حیرت گشوده‌ام

بینم مگر جمال عدیم المثال دوست

منعم مکن که خاک ره دشمنان شدم

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode