گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۹

 

تا کی کنی گله که نه خوب است کار من

وز تیر ماه تیره‌تر آمد بهار من؟

چون بنگری که شست بدادی به طمع شش

نوحه کنی که وای گل و وای خار من

چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش

[...]

ناصرخسرو
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۳ - به دوستی خوشدل نام فرستاده

 

ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من

ای نیکخواه یار من و دوستدار من

رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار

با خویشتن ببردی مانا قرار من

مهجورم و به روز فراق تو جفت من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۵ - در ستایش بهرامشاه

 

شد پرنگار ساحت باغ ای نگار من

در نوبهار می بده ای نوبهار من

من در خمار هجر تو نابوده مست وصل

تو می کنی بلب بتر از می خمار من

شد باغ لاله زار و گر نیز کم شود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

بربود روزگار تو را از کنار من

وز تن ببرد داغ فراقت قرار من

جفت دگر کسی و غمان تو جفت من

یار دگر کسی و فراق تو یار من

تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش

[...]

امیر معزی
 

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - نیز در مدح اتسز

 

تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من

شوریده گشت چون سر زلف تو کار من

بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار

زان بی قرار زلف ربودی قرار من

تو جفت دیگری شدی و درد جفت من

[...]

وطواط
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹

 

ای باد صبحدم خبری ده ز یار من

کز هجر او شدست پژولیده کار من

او بود غمگسار من اندر همه جهان

او رفت و نیست جز غم او غمگسار من

بی‌کار نیستم که مرا عشق اوست کار

[...]

انوری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۵

 

امروز باز شکل دگرگشت یار من

یادی نکرد از من و از روزگار من

صد ره فتاده بر ره خویشم بدید و هیچ

رحمت نکرد بر دل امیدوار من

مردم در آرزوی کناری و بخت بد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧١٠

 

یکچند شد که بر هدف دل کمان چرخ

تیر از کمین گشاد و فروبست کار من

وز دور نا موافق و ایام مختلف

آشفته شد چو زلف بتان روزگار من

وز اختلاف گردش گردون دون نواز

[...]

ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۱

 

کارم ز دست شد نظری کن بکار من

بنگر بکار بنده خداوندگار من

فارغ شدم ز جنت و فردوسی و حورعین

تا اوفتاد بر سر کویش گذار من

بس جان نازنین که چو گل میرود به باد

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۸

 

آن خوشدلی کجا شد و آن روزگار من

وآن قامت چو سرو روان نگار من

کارم ز دست رفته و بارم ز غم به دل

از روی مرحمت نظری کن به کار من

زان رو به کوی دوست گذارم نمی فتد

[...]

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

بیتی همی سرایم و زاریست کار من

تا یک نظر کند بمن آن یار غار من

منصوروار بر سر دار ملامتم

وین دار گشت قصه دار العیار من

در آرزوی روی خودم بیش ازین مدار

[...]

قاسم انوار
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - برای سنگ مزار سروده است

 

ای همنفس که میگذری بر مزار من

زنهار یاد کن ز من و روزگار من

نشکفته بود یک گلم از صد هزار گل

ناگه بریخت باد اجل نوبهار من

من غمگسار خلق جهان بوده ام مدام

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

دل خون شد از امید و نشد یار یار من

ای وای! بر من و دل امیدوار من

ای سیل اشک، خاک وجودم بباد ده

تا بر دل کسی ننشیند غبار من

از جور روزگار چه گویم؟ که در فراق

[...]

هلالی جغتایی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در تهنیت نوروز و مدح حسین‌خان شاملو

 

نی‌نی که در دو کون همین است کار من

شاهد بس است خامه معنی نگار من

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸

 

هر دم مشو سوار به عزم شکار من

آتش مزن بخانه زین شهسوار من

کوتاه گشت از همه جا رشته امید

از بسکه روزگار گره زد بکار من

پژمرده گشت گلشن عیشم چنانکه نیست

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۱

 

همچشم آبله است دل اشکبار من

در پرده دل است گره نوبهار من

کشتی در آب گوهر من کار می کند

دریا ترست از گهر آبدار من

از پاک گوهری چو صدف در دل محیط

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۲

 

دایم به یک قرار بود مشت خار من

چون آشیان خوش است خزان و بهار من

گرد یتیمی گهر آفرینشم

بر هیچ دیده بار نباشد غبار من

از ابر، تخم سوخته افسرده تر شود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۳

 

دلدار رفت و برد دل خاکسار من

یکبار شد ز دست کند و شکار من

رفتی و رفت با تو دل بی قرار من

یکبار شد تهی ز دو گوهر کنار من

می بود سهل کار دل غم کشیده ام

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۵

 

یگره ز خانه مست برا ای نگار من

بگذر میان جمع و ردا در کنار من

تا در کنار چشم منی تازه و تری

مانا که آب میکشی ای گل ز خار من

در دام زلف پرشکن تست پای دل

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۹

 

در کف پیاله دوش درآمد نگار من

کز عمر خویش بهره برد از بهار من

می‌داد و می‌گرفت و درآمد ببر مرا

شد ساعتی قرار دل بیقرار من

گفتا بطنز دین و دل و عقل و هوش کو

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode