گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳

 

از جام عشق بین همه باغ و بهار مست

دوران دهر عاشق و لیل و نهار مست

ناهید در هبوط و قمر در شرف خراب

خورشید در طلوع و فلک ذره‌وار مست

مجنون و عشق خسته و ایوب و صبر زار

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴

 

دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست

جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟

تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک

ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست

یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان

[...]

اوحدی
 
 
sunny dark_mode