گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸

 

تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟

تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟

رودکی
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح یمین الدوله محمود غزنوی

 

گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب

گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب

گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف

گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب

گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

بر ماه مشک بینم و بر سنبل آفتاب

آنسال نه بحلقه و این سال نه بخواب

آنرا درنگ نی و همه سال با درنگ

وین را شتاب نی و همه سال با شتاب

آن ماه را ز عنبر سازد همی طلی

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

گفتم که چیست بر رخت آن زلف پر زتاب

گفتا ببوی و رنگ عبریست و مشگ ناب

عنصری
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴

 

ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،

بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز

دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

چشمه‌ست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟

[...]

ناصرخسرو
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در شرح گرفتاری و مدح عبدالحمید احمد بن عبدالصمد

 

چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب

رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب

چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه

بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب

از گریه چون غرابم آواز در گلو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای ترکِ لاله‌رخ بده آن لاله‌گون شراب

تابان ز جامِ چون رخِ لعل از قَصَب نقاب

من گویمی گلاب است آن مِی که می‌دهی

گر هیچ‌گونه گونهٔ گل داردی گلاب

جز دوستیِّ ناب نیابی ز من همی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » روزهای هفته » شمارهٔ ۱ - یک شنبه

 

یک شنبه است و دارد نسبت به آفتاب

بر روی آفتاب به من ده شراب ناب

ای آفتاب روی بده باده ای که آن

در روشنی حکایت گوید ز آفتاب

بر یاد خسروی که چو می یاد او خورم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - ایضاً له

 

ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب

ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب

با همت تو وهم نداند برید راه

با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب

حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک

[...]

ابوالفرج رونی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

بر ماه لاله ‌داری و بر لاله مشک ناب

در مشک حلقه‌داری و در حلقه بند و تاب

میگون لب است و مغزم از آن می پر از خُمار

گلگون رخ است و چشمم از آن‌ گل پر از گلاب

خصم من است زلفش وگر نیست پس چرا

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۹

 

ماه است جام باده و شاه است آفتاب

سیارگان سپاه و فلک مجلس شراب

بر دست شهریار نهادست جام می

چون گوهر گداخته بر دست آفتاب

شاهی که پیش از آدم و دیدار آدمی

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹

 

گفتی به پیش خواجه که این غزنوی غرست

زان رو که تا مرا ببری پیش خواجه آب

گر تو دروغ گفتی دادت به راستی

هم لفظ غزنوی به مصحف ترا جواب

سنایی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - نیز در مدح اتسز

 

ای در کف عزیمت تو خنجر چو آب

جان عدو سؤال حسام ترا جواب

بحریست خاطر تو پر از گوهر هنر

چرخیست فکرت تو پر از اختر صواب

پیرایهٔ روان شده مهر تو، چون خرد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - هم در مدح اتسز

 

زین سینهٔ پر آتش و زین دیدهٔ پر آب

دردا ! که گشت قاعدهٔ عمر من خراب

از بیم غرق و حرق نیابد مرا همی

در سینه هیچ شادی و در دیده هیچ خواب

زردست چهرهٔ من و از شرم دشمنان

[...]

وطواط
 

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۸ - ترکیب بندی است که در توحید و زهد و پند و منقبت پیغمبر «ص» و امیرالمؤمنین «ع» و شیعیانش گفته

 

روز آمد ای عزیز و تو در نامدی ز خواب

بردار سر ز خواب که سر برزد آفتاب

پیری چو صبح روز برآمد ز فرق تو

تو خفته ای و کرده چنین پایها در آب

روز غمت رسید و شب شادیت برفت

[...]

قوامی رازی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

ای از بنفشه ساخته گلبرگ را نقاب

وز شب تپانچه‌ها زده بر روی آفتاب

بر سیم ساده بیخته از مشک سوده‌گرد

بر برگ لاله ریخته از قیر ناب آب

خط تو بر خد تو چو بر سیم پای مور

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح ناصرالدین طاهر

 

چون وقت صبح چشم جهان سیر شد ز خواب

بگسسته شد ز خیمهٔ مشکین شب طناب

بنمود روی صورت صبح از کران شب

چون جوی سیم بر طرف نیلگون‌سراب

جستم ز جای خواب و نشستم به خانه در

[...]

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدیح مظفرالدین

 

خوش گوش کرد چرخ و ممالک باینخطاب

کامد نهنک رزم چودریا باضطراب

ای چرخ باخدنگ گشادش سپر بنه

ای فتنه ازگذار رکابش عنان بتاب

ای مملکت طرب، که رسیدی بآرزو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در شکایت از روزگار

 

از چشم رفت آوخ و با بخت ماند خواب

وز رخ برفت اینک و در دیده ماند آب

طوفان محنتست و گر نیست باورت

اشکم نگر کز آتش دل میکند زهاب

چون کار سست گشت و بالست گفتگو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف

 

خاکش همه عبیر و بساطش همه حریر

آبش همه گلاب و نباتش همه مذاب

بر روی جویبار ریاحین رنگ رنگ

مانند سیم شاهد بر جدول کتاب

وز سوسن وز سنبل و نسرین تنگ تنگ

[...]

حمیدالدین بلخی
 
 
۱
۲
۳
۷
sunny dark_mode