گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳

 

مستغرقی که از خود هرگز به سر نیامد

صد ره بسوخت هر دم دودی به در نیامد

گفتم که روی او را روزی سپند سوزم

زیرا که از چو من کس کاری دگر نیامد

چون نیک بنگرستم آن روی بود جمله

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode