گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۸

 

آن دم که در رباید باد از رخ تو پرده

زنده شود بجنبد هر جا که هست مرده

از جنگ سوی ساز آ وز ناز و خشم بازآ

ای رخت‌های خود را از رخت ما نورده

ای بخت و بامرادی کاندر صبوح شادی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۹

 

ای از تو من برسته ای هم توام بخورده

هم در تو می‌گدازم چون از توام فسرده

گه در کفم فشاری گه زیر پا به هر غم

زیرا که می‌نگردد انگور نافشرده

چون نور آفتابی بر خاک ما فکندی

[...]

مولانا
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۴

 

ساقی خمار دارم، یک ساغر دگر ده

آبی بر آتشم زن، پیمانه بیشتر ده

با ناله های مستان سامان گریه بیش است

در ماتم عزیزان، جامی به نوحه گر ده

در مذهب مروت، عاجزکشی حرام است

[...]

سلیم تهرانی
 
 
sunny dark_mode