گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - در مدح خواجه عمید سید ابواحمد تمیمی گوید

 

آن کیست کاندر آمد بازی کنان ازین در

رویی چو بوستانی از آب آسمان تر

باز این چه رستخیز‌ست این خود کجا درآمد

این را که ره نموده‌ست از بهر فتنه ایدر

ای دوستان یکدل‌، دل باز شد ز دستم

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۰ - همو راست

 

آزار داری ای یار زیرا که یک زمستان

بگذشت و کس نیامدروزی زمانه زین در

روزی بدین درازی ما از تو جسته دوری

کز تو خطایی آمد، وان از تو بودمنکر

ما با هزار دستان خو داشتیم آنجا

[...]

فرخی سیستانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۷

 

آذر فرو زو می خور شاها بماه آذر

آیین ماه آذر بوی می است و آذر

باد ابد رد مانده دشمنت چون کمانه

بگذار شادمانه صدا ور مزدو آذر

یک بخشش تو کردن بار دویست گردون

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۰

 

تا هست جان مؤمن بدخواه جان کافر

نوروز باد خرم بر میر ابوالمظفر

پیوسته باد با او تایید و دولت و فر

او شاد باد دائم از شهریار جعفر

از هیچ کار ویرا در دل مباد کیفر

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۳۴ - عشق هم کیمیاگری داند

 

آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر

با صد هزار کشی خندان درآمد از در

تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا

سی و دو نار دانه در نار دانش اندر

تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش

[...]

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳

 

فرخنده باد و میمون این مجلس منور

بر شهریار گیتی شاهنشه مظفر

شاهی کجا رسیدست از همت بلندش

تختش به هفت گردون عدلش به هفت کشور

اَسْلاف را به عدلش جاه است تا به آدم

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰

 

شمسِ ملوکِ عالم، شهزادهٔ مظفر

میر ستوده خصلت‌، شاه گزیده اختر

یک روز در صبوحی بنشست خرم و شاد

آزاده‌وار و زیبا فرزانه‌وار و درخَور

با دوستان مخلص با چاکران مشفق

[...]

امیر معزی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۹ - انقلاب اصفهان

 

دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر

آن سدره مقدس آن عدن روح پرور

آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت

آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور

هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۴

 

یا مالک المعالی یا کاشف المعانی

اصبحت فی الغوانی بدرا بلاسرار

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۴

 

واستسق دیک صرف صرفا کعین دیک

واشرب علی اغان یغنی عن الهزار

مجیرالدین بیلقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - در ستایش ملک ارسلان مظفر

 

چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر

سیماب آتشین زد در بادبان اخضر

آن خایه‌های زرین از سقف نیم خایه

سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر

مرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانه

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - مطلع دوم

 

در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر

کز پر گشادن او آفاق بست زیور

نیرنگ زد زمین شبه فلک به جلوه

پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر

عکسی ز پای و پرش زد بر زمین ز گردون

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - مطلع سوم

 

ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در

زرین رسن نمائی چون زمزم آیی از بر

همچون دهان زمزم دندانه باد چشمم

گر نیستی به چشمم با سنگ کعبه همبر

ای نورزای چشمه دیدی که چند دیدم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - مطلع چهارم

 

صحن ارم ندیدی در باغ شاه بنگر

حصن حرم ندیدی بر قصر شاه بگذر

پرچین باغ پروین بل پر نسر طائر

بامش فضای گردون، دیوار خط محور

کاریز برده کوثر در حوض‌های ماهی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - مطلع پنجم

 

ای عندلیب جان‌ها طاووس بسته زیور

بگشای غنچهٔ لب بسرای غنهٔ تر

ای غنچهٔ دهانت از چشم سوزنی کم

سوزن شکاف غمزه‌ت سوسن نمای عبهر

ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش

[...]

خاقانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۱

 

روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر

باده نکوست لیکن ساقی ز می نکوتر

هر بسته‌ای که باشد امروز برگشاید

دل در مراد پیچد چون باز در کبوتر

هر بی‌دلی ز دلبر انصاف خود بیابد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۲

 

بر منبرست این دم مذکر مذکر

چون چشمه روانه مطهر مطهر

بر منبری بلندی دانای هوشمندی

بر پای منبر او مکرر مکرر

هر لفظ او جهانی روشن چو آسمانی

[...]

مولانا
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

ای ز آفتاب رویت روز جهان منور

وی از نسیم زلفت کون و مکان معطر

سنبل به دور مویت در نار و نار در دل

مه در زمان حسنت بر خاک و خاک بر سر

ای کرده از رخت رو خورشید و مه به هر کو

[...]

نسیمی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳

 

یا رب، بحق لطفت کو جان عاشقان را

بهر ظهور اسما پیدا کند مظاهر

از جود بی دریغت بخشای بندگان را

یا عصمتی در اول، یا توبه ای در آخر

قاسم انوار
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

ای از جمال رویت کون و مکان منور

وی از نسیم زلفت جان جهان معطر

مهر رخت تجلی چون کرد بهر اظهار

مجلای حسن او شد ذرات کون یکسر

از رخ نقاب زلفت بردار تا نماند

[...]

اسیری لاهیجی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode