گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۴

 

الدیک فی صیاح واللیل فی انهزام

والنور قد تبدی من لجة الظلام

ای همچو دیده در خوروی همچو جان گرامی

چون از غم تو شادم می ده به شادکامی

اسمع فداک روحی فالدیک قال حقا

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۴۴

 

ای همچو دیده در خوروی همچو جان گرامی

چون از غم تو شادم می ده به شادکامی

مجیرالدین بیلقانی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵۶

 

دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی

تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی

ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی

ناموس و پادشاهی در عشق هست خامی

عاشق چو قند باید بی‌چون و چند باید

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۵

 

درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی

بد نام عشق جان شو، اینست نیکنامی

پرذوق، چون صراحی بنشین، اگر نشینی

کن کالقدح مذیقا للقوم فی‌القیام

عقل تو پای‌بندی، عشق تو سربلندی

[...]

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

ای چون حیات شیرین وی چون روان گرامی

جانی و دیده یا دل زینها همه کدامی

هربام چون خرامی سرو روان باعی

هر شام چون برآئی مهتاب طرف بامی

نوشی و خوشگواری نیشی و جانشکاری

[...]

مجد همگر
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰

 

صاحب نظر نباشد در بند نیک نامی

خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی

ای نقطه سیاهی بالای خط سبزش

خوش دانه‌ای ولیکن بس بر کنار دامی

حور از بهشت بیرون ناید تو از کجایی

[...]

سعدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱

 

ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی

تا ما ز کوی هستی، بیرون نهیم گامی

هم نیستی که دارد، ملک فنا بقایی

هم درد چون ندارد درد و دوا دوامی

ماییم و نیم جانی، بر کف نهاده بستان

[...]

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

 

در حضرت تو کآنجاسلطان کند غلامی

عشقت بداد مارا جامی بدوست کامی

در سایه مانده بودم چون میوه نارسیده

خورشید عشقت آمد ازمن ببرد خامی

از عشق قید کردم بر پای دل که چون خر

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹

 

ماه سعادتم را باشد شب تمامی

با تو گرم ببیند دشمن بدوستکامی

هر آفتاب زردم ز آن روی شاد گردان

کین روزه دار غم را تو چون نماز شامی

از چنگ باز عشقت چون کبک کوه گیرد

[...]

سیف فرغانی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۱

 

آن خوش پسر که بردند در مکتب نظامش

مشتاق اوست از جان دارد ورا گرامی

سیمین ذقن نگریست دیوان شیخ دردست

یارب نگاه دارش از خمسه نظامی

کمال خجندی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۵

 

خاصان تمام مستند، ساقی صلای عامی

ته جرعه ای کرم کن، مِن راوقِ الکرامی

خامیم و اوفتاده، می ده که باده بخشد

اجساد را قیامی، ارواح را، قوامی

آواره ام به فرقت، از منزل سلامت

[...]

حزین لاهیجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۵

 

بر آفتاب یثرب افکند سایه شامی

کز صبح زستخیزش با خاکیان پیامی

زانداز شامیان خاست بر مکیان قیامت

ای رستخیز کبری شستن بست قیامی

بر نصرت شهیدان ای جان و دل خروجی

[...]

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۰

 

بدنامی است و رندی در عشق نیکنامی

گفتار خاص اینست بگذار قول عامی

از بهر صید دلها در مرغزار حسنت

خالت فشانده دانه زلفت نهاده دامی

چشم است و زلف و خالت اندر کمینگه دل

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶

 

ساقی انجمن شد، شوخ شکر کلامی

کز دست او به صد جان نتوان گرفت جامی

در کوی می فروشان نه کفری و نه دینی

در خیل خرقه‌پوشان نه ننگی و نه نامی

با صدهزار خواهش خشنودم از نگاهی

[...]

فروغی بسطامی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

گویند در دهی رفت بزغاله ای ببامی

برطرف بام می کرد چون غافلان خرامی

طباخ آرزویش اندر تنور سینه

در دیگ فکر می پخت هر دم خیال خامی

ناگاه دید در دشت پوینده ماده گرگی

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode