گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۲

 

یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم

در سینه از نی او صد مرغزار دارم

قاصد به خشم آید چون سوی من گراید

گوید کجا گریزی من با تو کار دارم

من دوش ماه نو را پرسیدم از مه خود

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹

 

باز از شراب دوشین در سر خمار دارم

وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم

سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی

عیبم مکن که در سر سودای یار دارم

ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم

[...]

سعدی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱

 

از گلستان رویت، در دیده خار دارم

وز رهگذار کویت، در دل غبار دارم

روز الست گشتم، مست از خمار چشمت

هر دردسر که دارم، من زان خمار دارم

بیمارم از دو چشمت، آشفته از دو زلفت

[...]

سلمان ساوجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳

 

ساقی بیار بوسم کز می خمار دارم

وز بحر هستی امشب میل کنار دارم

ناصح مده تو پندم کز عشق ناگزیرم

مستم بکن تو ساقی کز عقل عار دارم

در آینه شهودم کی یار رخ نماید

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۸

 

این می که داد کز او سر بی خمار دارم

بحرش کجا کزین موج در در کنار دارم

زنار برگسستم زاسلام توبه کردم

ننگ است بت پرستی از سبحه عار دارم

تن خاک راه او شد اریار دید و بگذشت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode