×
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۸
در احتیاج نتوان بر سفله التجا برد
دست شکست حیف است باید به پیش پا برد
قاصد به پیش دلدار تا نام مدعا برد
مکتوب ما عرقکرد چندانکه نقش ما برد
ابر بهار رحمت از شرم آب گردید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۰
ناموس عالم عین اندیشهٔ سوا برد
آیینهداری وهم از چشم ما حیا برد
راحت به ملک غفلت بنیاد بیخلل داشت
مژگانگشودن آخر سیلی شد و ز جا برد
دوری فسون وهم است اما چه میتوانکرد
[...]