گنجور

سعدی » گلستان » دیباچه

 

ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز

کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی‌خبرانند

کآن را که خبر شد، خبری باز نیامد

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷

 

ای سیر تو را نانِ جُوین خوش ننماید

معشوقِ من است آن که به نزدیکِ تو زشت است

حورانِ بهشتی را دوزخ بود اَعراف

از دوزخیان پرس که اَعراف بهشت است

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۵

 

هر سو دَوَد آن کَش ز برِ خویش براند

وآن را که بخواند به درِ کس ندواند

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۶

 

دَلْقت به چه کار آید و مِسْحیّ و مُرَقَّع

خود را ز عمل‌هایِ نکوهیده بری دار

حاجت به کلاهِ بَرَکی داشتنت نیست

درویش‌صفت باش و کلاهِ تَتَری دار

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۰

 

آواز خوش از کام و دهان و لبِ شیرین

گر نغمه کند ور نکند دل بفریبد

ور پردهٔ عُشّاق و خراسان و حجاز است

از حنجرهٔ مطربِ مکروه نزیبد

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲

 

درویش به جز بویِ طعامش نشنیدی

مرغ از پسِ نان خوردن او، ریزه نچیدی

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲

 

با طبعِ ملولت چه کند، هر‌که نسازد؟

شُرْطه همه وقتی نبوَد لایقِ کَشتی

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰

 

گر صبر کُنی ور نَکَنی مویِ بناگوش

این دولتِ ایّامِ نکویی به سر آید

گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش

نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰

 

از یاد تو غافل نتوان کرد به هیچم

سر کوفته مارم، نتوانم که نپیچم

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲

 

آن کس که به دینار و درم خیر نیندوخت

سر عاقبت اندر سر دینار و درم کرد

خواهی که ممتّع شوی از دنیا و عُقبا

با خلق کَرَم کن چو خدا با تو کَرَم کرد

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۷

 

عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند

بیچاره در آیینهٔ تاریک چه بیند

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۴

 

تا نیک ندانی که سخن عین صواب است

باید که به گفتن دهن از هم نگشایی

گر راست سخن گویی و در بند بمانی

به زآن که دروغت دهد از بند رهایی

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۹

 

وقتیست خوش آن را که بود ذکر تو مونس

ور خود بود اندر شکم حوت چو یونس

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

با گرسنگی، قُوَّت پرهیز نماند

افلاس عنان از کف تقوی بستاند

۱ بیت
سعدی