×
خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش میکوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشی
عطار » مختارنامه » باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق » شمارهٔ ۲
دوش آمد و گفت: روز و شب میجوشی
تادین ندهی ز دست در بیهوشی
چون من همهام به قطع و دنیا هیچ است
آخر همه را به هیچ مینفروشی
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۲
ایخواجه که در حقیقت حق کوشی
رمزیست در احرامش اگر باهوشی
یعنی که ز کسوت ریایی بدر آ
تا خلعت رحمت الهی پوشی
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱
ای دل تو اگر باده عشقش نوشی
باید که غمش بعالمی نفروشی
هر لحظه اگر وصال او دست دهد
چون اهل فراق در رهش میکوشی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
ندیمی، مغزداری، پوست پوشی
به سر کار گویای خموشی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۱۱
بی شعله، چو باده خود به خود میجوشی
غفلت به تو داده داروی بیهوشی
لعب هوست است ز عشق دور افکنده
ماند ز سبق، طفل ز بازیگوشی