گنجور

 
۱
۲
 

سعدی » گلستان » دیباچه

 

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم

وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما همچنان در اوّلِ وصفِ تو مانده‌ایم

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » دیباچه

 

اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست

تا بر سرش بُوَد چو تویی سایهٔ خدا

امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک

مانند آستان درت مأمن رضا

بر توست پاس خاطر بیچارگان و شکر

[...]

۴ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲

 

بس نامور به زیر زمین دفن کرده‌اند

کز هستی‌اش به رویِ زمین بر، نشان نماند

وآنْ پیرْ لاشه را که سپردند زیر گِل

خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند

زنده‌ست نام فَرّخِ نوشین‌روان به خیر

[...]

۴ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴

 

شمشیرِ نیک از آهنِ بد چون کند کسی؟

ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس

باران که در لطافتِ طبعش خِلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره‌بوم خَس

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶

 

یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار

یا موج روزی افکندش مرده بر کنار

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۸

 

قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت

نوشین‌روان نمرد که نامِ نکو گذاشت

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۸

 

شخصم به چشمِ عالمیان خوب‌منظر است

وز خُبْثِ باطنم سرِ خجلت فتاده پیش

طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق

تحسین کنند و او خجل از پای زشتِ خویش

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۹

 

دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی

بازارِ خویش و آتشِ ما تیز می‌کنی

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۲

 

خوش است زیرِ مُغیلان به راه بادیه خُفت

شبِ رَحیل. ولی ترکِ جان بباید گفت

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۳

 

خاتونِ خوب‌صورتِ پاکیزه‌روی را

نقش و نگار و خاتمِ پیروزه گو مباش

درویشِ نیک‌سیرتِ پاکیزه‌خوی را

نانِ رِباط و لقمهٔ دریوزه، گو مباش

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۵

 

نان از برایِ کنجِ عبادت گرفته‌اند

صاحبدلان، نه کنجِ عبادت برای نان

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸

 

عالِم که کامرانی و تن‌پروری کند

او خویشتن گم است، که را رهبری کند؟

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸

 

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهدِ صحبتِ اهلِ طریق را

گفتم میانِ عالم و عابد چه فرق بود

تا اختیار کردی از آن این فریق را؟

گفت: آن گلیمِ خویش به در می‌برد ز موج

[...]

۳ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳

 

همراه اگر شتاب کند همره تو نیست

دل در کسی مبند که دل بسته تو نیست

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳

 

هم رُقعه دوختن بِهْ و الزامِ کنجِ صبر

کز بهرِ جامه، رُقعه بَرِ خواجگان نبشت

حقّا که با عقوبتِ دوزخ برابر است

رفتن به پایمردیِ همسایه در بهشت

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۵

 

خوردن برایِ زیستن و ذکر کردن است

تو معتقد که زیستن از بهرِ خوردن است

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۷

 

با‌آن‌که در وجودِ طعام است عیشِ نفس

رنج آوَرَد طعام که بیش از قَدَر بوَد

گر گُل‌شِکَر خوری به تکلّف، زیان کند

ور نانِ خشک دیر خوری، گل‌شکر بوَد

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷

 

چون مرد درفتاد ز جای و مقامِ خویش

دیگر چه غم خورَد؟ همه آفاق جایِ اوست

شب هر توانگری به سرایی همی‌روند

درویش هرکجا که شب آمد، سرایِ اوست

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷

 

چون در پسر مُوافِقی و دلبری بوَد

اندیشه نیست، گر پدر از وی بَری بوَد

او گوهر است‌، گو صدفش در جهان مباش

دُرِّ یتیم را همه‌کس مشتری بوَد

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷

 

مُنْعِم به کوه و دشت و بیابان غریب نیست

هر جا که رفت خیمه زد و خوابگاه ساخت

و‌آن را که بر مرادِ جهان نیست دسترس

در زاد‌و‌بومِ خویش غریب است و ناشناخت

۲ بیت
سعدی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۹