گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

لعل لبش داد کنون مر مرا

آنچ تو را لعل کند مر مرا

گلبن خندان به دل و جان بگفت

برگ منت هست به گلشن برآ

گر نخریده‌ست جهان را ز غم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » هشتم

 

شاه همی گوید ترجیع را

تا سه تمامش کن و باقی ترا

مولانا
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۲

 

با تو گفتم جنّت هر دو سرا

در بهشت جاودان ما درآ

شاه نعمت‌الله ولی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲۸ - نامه نهم

 

ای لب تو آرزوی جان مرا

چاک کنم در غم تو جامه را

صوفی محمد هروی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۴ - حکایت

 

داد جوابش ز درون سرا

که آهن سرد این همه کوبی چرا

وحشی بافقی
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۳ - در ستایش آفریدگار

 

زرد کن این نه چمن تازه را

سرد کن آهنگ شش آواز را

عرفی
 

سعیدا » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

گر خبرت نیست از این دو سرا

پس به تو پیدا کنم این هر دو را

سعیدا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۲

 

گاه بیا پیش که بوسی مرا

رخ چو برم پیش تو وا پس گرا

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی

 

وز دگری جست همین ماجرا

یافت که باشد پسری مر ورا

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode