×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۳
جان و سر تو که بگو بینفاق
در کرم و حسن چرایی تو طاق
روی چو خورشید تو بخشش کند
روز وصالی که ندارد فراق
دل ز همه برکنم از بهر تو
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - معراج
برق صفت جست به پشت براق
کرده به میثاق شتاب از وثاق
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - (وداع پدر و پسر )
عاقبت الامر درآن اتفاق
چونکه ندیدند گزیر از فراق
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۶
آفتاب طلعت خورشید بطحا و عراق
از نفاق تیره در ابر محاق
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
هر که ندارد دل او این مذاق
گر همه جان است که هذا فراق
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - کار و کارگر در سال ۱۳۰۷ شمسی سروده شد
گر که کنند این سهم بهم اتفاق
خوش بدر آید مه ملک از محاق