گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۱

 

بوقلمون چند از انکار تو

در کف ما چند خلد خار تو

یار تو از سر فلک واقف است

پس چه بود پیش وی اسرار تو

چند بگویی که همین بار و بس

[...]

مولانا
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۱۲ - خبر آوردن خادمه نزدیک عاشق

 

خوب شود عاقبت کار تو

رحم کند بر دل بیمار تو

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲۸ - نامه نهم

 

خادمه بر گوی دگر بار تو

این سخنانم بر دلدار تو

صوفی محمد هروی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۴

 

گفت برو آن تو و آن یارِ تو

آن به کف یارِ تو افسارِ تو

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۱ - کار و کوشش سرمایۀ پیروزی است

 

تا شَوَم السّاعَه مددکارِ تو

باز رهانم ز لَجَن بارِ تو

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

می‌شود از خصم‌، تبه کار تو

ثروت ما کاهد و مقدار تو

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

زشت بود یکسره کردار تو

تا چه شود عاقبت کار تو

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - گل و خار

 

مشتری ار هست به بازار تو

دیده مرا گشته خریدار تو

صغیر اصفهانی
 

رهی معیری » منظومه‌ها » گنجینهٔ دل

 

از تو بود راحت بیمار تو

نیست به غیر از تو پرستار تو

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode