گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۷

 

چیست که هر دمی چنین می‌کشدم به سوی او

عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او

سلسله‌ای است بی‌بها دشمن جمله توبه‌ها

توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او

توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی

[...]

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲

 

هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او

بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او

باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا

غالیه‌ای بساز از آن طره مشکبوی او

هر کس از او به قدر خویش آرزویی همی‌کنند

[...]

سعدی
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

هیچکس به خویشتن ره نبرد به سوی او

بلکه به پای او رود هر که رود به کوی او

پرتو مهر روی او تا نشود دلیل جان

جان نکند عزیمت دیدن مهر روی او

دل کششی نمیکند هیچ مرا به سوی او

[...]

شمس مغربی
 

قائم مقام فراهانی » منشآت » دیباچه‌ها » دیباچه ششم

 

هر که بخویشتن رود ره نبرد بسوی او

دیده ما نیاورد طاقت حسن روی او

قائم مقام فراهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳

 

تا نکنم به پیش کس شکوه ز تند خوی او

عذر اقامه میکند حسن بهانه‌جوی او

عشق تو را سمندرم باغ گل است اخگرم

طالب آتش از چه رو شکوه کند ز خوی او

بلبل باغ هر سحر گوید با دو چشم تر

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ

 

هیچکسی به خویشتن ره نبرد به سوی او

بلکه به پایِ او رود هرکه رود به کوی او

تا که ازو نبد طلب طالب او کسی نشد

این همه جستجوی ما هست ز جست و جوی او

رضاقلی خان هدایت
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر مؤمنان علی (ع)

 

به لب رسیده جان من، در آرزوی روی او

خوشم که آرزوی من، بود در آرزوی کوی او

الا، اگر می‌ام دهی، بیاور از سبوی او

که رفته رفته بوی او، کشد مرا به سوی او

وفایی شوشتری
 
 
sunny dark_mode