گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵

 

آب حیات من است خاک سر کوی دوست

گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست

ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار

فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست

داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

آفتِ جانِ من است طرّۀ جادوی دوست

کرد مرا جفتِ غم طاقِ دو ابرویِ دوست

رهزنِ خون ریز کیست غمزۀ غمّاز یار

دامِ دل آویز چیست حلقۀ گیسویِ دوست

غارتِ جان می کند در حرمِ دل مگر

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

عمر به پایان رسید در هوس روی دوست

برگ صبوری کراست بی رخ نیکوی دوست

گر همه عالم شوند منکر ما، گو، شوید

دور نخواهیم شد ما ز سر کوی دوست

قبله اسلامیان کعبه بود در جهان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۴ - ایضاً در مدح شاه اولیا ارواح العالمین له الفدا

 

غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست

رشک ریاض جنان، خاک سر کوی دوست

قید غلایق گسست، قوّت بازوی عشق

حجاب هستی به سوخت، تجلّی روی دوست

سلسلهٔ کائنات، جمله به رقصند و هست

[...]

محیط قمی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

بسکه شدم سالها معتکف کوی دوست

کس ندهد امتیاز روی من از روی دوست

در حرم دلنواز از دل و جان بی نیاز

هست سر من بناز بر سر زانوی دوست

هندو و خورشید من هر دو بدار دلست

[...]

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode