گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مدیح سیف الدوله محمود

 

آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد

فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصائمون

زود شود این شگفت از بر ما ناپدید

روزه شد و عید باز از پسش آمد کنون

آن شه با علم و حلم آن شه با عدل و داد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۷

 

ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون

خیرهٔ عشقت چو من، این فلکِ سرنگون

می‌در و می‌دوز تو، می‌بر و می‌سوز تو

خون کن و می‌شوی تو، خون دلم را به خون

چونک ز تو خاسته‌ست، هر کژ تو راست است

[...]

مولانا
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۳

 

ای به رخت هر نفس مهر دل ما فزون

وجهک «شمس الضحی » نحن له عابدون

ابرو و قد خوشت صورت «نون والقلم »

نقش خط دلکشت معنی «ما یسطرون »

خامه ابداع را چون الف قامتت

[...]

جامی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در توصیف بهار و منقبت حیدر کرار علیه سلام الله الملک الجبار

 

طوطی کرده ببر جامه زنگارگون

ساخته منقار خویش رنگ بشنگرف و خون

گاهی گوید سخن چو مردمی ذوفنون

گاه سراید سرود چو مطربی پرفسون

جیحون یزدی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » در مدح رکن الدوله والی خراسان

 

صبح عیان گشت باز خلق به خواب اندرون

سر ز خمار شراب برده به جیب سکون

مرغ صراحی ز حلق در دل بط ریخت خون

از دل بط خون مرغ باید خوردن کنون

صفای اصفهانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۴ - مسمط در میلاد با سعادت امام زمان علیه السلام

 

شد صبح وصل روشن یا ایهاالنائمون

قومو وقت الصباح یا معشرالمؤمنون

باده فراز آورید فانکم قادرون

عیان شد از جیب غیب ماکانو یوعدون

حاجب شیرازی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۴ - مسمط در میلاد با سعادت امام زمان علیه السلام

 

منعم مطلب رسید لعلکم تشکرون

وحدت صرف آمده است لوکره المشرکون

حاجب شیرازی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۴ - فی رثاء سید الشهداء علیه السلام

 

کاش شدی واژگون رایت گردون دون

چون علم شاه عشق شد بزمین سرنگون

ساقی بزم الست ز زندگی شست دست

دید چه بی یاری شاهد غیب مصون

ماه بنی هاشم از مشرق زین شد بلند

[...]

غروی اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تهنیت فتح آذربایجان

 

نیرو بخشای تن‌، راحت‌افزای روح

نه‌ جان که انباز جان‌، نه‌ خون که‌ همرنگ خون

از می فتح و ظفر جام پیاپی زنیم

به یاد سالار دین‌، به رغم بدخواه دون

آنکه بهٔک دار وگیر، آنکه ز یک گیر ودار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode