گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

آنکه مرا آرزوست دیر میسر شود

وینچه مرا در سرست عمر در این سر شود

تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست

ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود

برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت

[...]

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

از نظرت روی ما ماه منور شود

وز قدمت کوی ما معدن گوهر شود

بی مدد تو کجا نور دهد شب بماه

ور نه بروز آفتاب از تو منور شود

تا تو نخواهی کسی وصل تو نارد بدست

[...]

سیف فرغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۷

 

هر که نبرد آب خود چشمه کوثر شود

هر که فرو خورد اشک مخزن گوهر شود

هر که فشاند از جهان دست خود آسوده شد

خواب فراغت کند نخل چو بی بر شود

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

در همه عمر ار شبی وصل میسر شود

حیف ندارم گرم عمر بر این سر شود

هر که چو منصور رفت بر سر سودای حق

بر سر دارش چه باک گر زستم سر شود

آتش سینا بخواست کشته قبطی بسوخت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode