×
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در مدح سلطان اویس
گفت: لبش نکتهای، لعل بدخشان شکست
زد دهنش خندهای، پسته خندان شکست
باز به چوگان زلف، آمد و میدان بتاخت
گوی دلم را که شد، پاره و چوگان شکست
کی به رخ او سد، با همه تاب آفتاب
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - ممدوح شناخته نیست
غمکدهٔ چشم را، دیدهٔ گریان شکست
سستبناخانهام، از نم توفان شکست
در دم افغان مرا، خوی تو آمد به یاد
در دل آزردهام، ناوک افغان شکست
سینهٔآزردهام، بس که ز افغان پر است
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
وای که مستانه یار، جعد پریشان شکست
ساغر لب ریز کفر بر سر ایمان شکست
چون گل رخسار او، زآتش می برفروخت
شمع شبستان گداخت، رنگ گلستان شکست
چون به ازل حسن دوست، خون ملاحت کشید
[...]