گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴

 

تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد

خلوت ما را شبی، شمع تو، تابی نداد

خواست که از گوشه خواب، باز درآید به چشم

خانه، خیال تو داشت، مدخل خوابی نداد

مست شدم بر درش، باز به یک جرعه می

[...]

سلمان ساوجی
 
 
sunny dark_mode