مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح پادشاه
ماه صیام آمد این ملک به سلامت
فرخ و فرخنده باد ماه صیامت
آمد ماه بزرگوار گرامی
و آسود از تلخ باده زرین جامت
نزد خداوند عرش بادا مقبول
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳
این که تو داری قیامتست نه قامت
وین نه تبسم که معجزست و کرامت
هر که تماشای روی چون قمرت کرد
سینه سپر کرد پیش تیر ملامت
هر شب و روزی که بی تو میرود از عمر
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲
هر که ببیند تو را بدین قد و قامت
باز نیاید به هوش تا به قیامت
جان و دل و دانش و خرد به تو دادیم
در حق ما بوسه ای نرفت کرامت
تا تو در آیی به باغ اگرچه ادب نیست
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱ - تتبع شیخ
ای بگه جلوه قامت تو قیامت
آن قد رعنا قیامت است نه قامت
گاه خرامت هزار جان بدر از تن
گر برود گو برو تو باش سلامت
بی تو دمی گر زنم مردن ازان به
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸
گر تو اقامت کنی به آن قد و قامت
روز قیامت عیان کنی ز کرامت
چون روم از کوی تو به پند و نصیحت
من که وطن کردهام به کوی ملامت
دامن وصلت ز دست بیهده دادیم
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
چند برد زاهد انتظار قیامت
گو ز قیامت گذشت جلوه قامت
دل زقیامت براستی نتوان کند
گو بسر ما رود هزار قیامت
بست نگاه تو چشم عارف و عامی
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۴ - در تهنیت عید صیام
تا بفلک باشد از هلال علامت
تا رمضانست ماه خیر و کرامت
تاکه بشوال درخوشی است اقامت
شادی بی یاد تو بدام ندامت
صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
کرده بپا قامت نشسته قیامت
تا چه کند در قیامت آن قدر و قامت
خیز و برافراز قامت ای بت چالاک
بین ز قیامت شود چگونه قیامت
بر دهن او مگر بحرف و تبسم
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » در منقبت حضرت حجة (ع)
ای قمر تابناک برج امامت
وی گهر آبدار درج کرامت
ای به قد و قامت تو شور قیامت
خیز و برافراز یک ره آن قد و قامت
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
هر که بدید از تو این فراخته قامت
گفت که یاران قیام کرده قیامت
پیش تو سرو سهی ز پای درافتد
زانکه ندارد توان و تاب اقامت
جز روش عشق و کار باده پرستی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در نعت حضرت ختمی مرتبت صلیالله علیه و آله
فاطمه آن زهره سپهر کرامت
فاطمه آن در جزا شفیعه امت
واسطه بین نبوت است و امامت
حضرت او داده تا بروز قیامت
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲ - مسافر مجنون
رفتم و بیشم نبود روی اقامت
وعده دیدار گو بمان به قیامت
گر تو قیامت به وعده دور نخواهی
یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت
بانگ اذان است و چشم مست تو بینم
[...]