صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۲
فضای چرخ تنگی می کند بر مغز پرشورم
قبای دار کوتاه است بر بالای منصورم
چنان باریک بین گردیده ام از عاقبت بینی
که جوی شهد آید در نظر چون نیش زنبورم
ز صحرای شکرریز قناعت گوشه ای دارم
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴
الا یا ایها الساقی بده جامی که مخمورم
مگر می وارهاند جان از این غمهای پر زورم
الا یا ایها الناصح مکن منعم ز میخانه
که من موسی و این ارض مقدس هست چون طورم
الا یا ایها الواعظ تو از تقصیر من بگذر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۴
ز دشت بیخودی میآیم از وضع ادب دورم
جنونی گر کنم ای شهریان هوش معذورم
ز قدر عاجزیها غافلم لیک اینقدر دانم
که تا دست سلیمان میرسد نقش پی مورم
جهان در عالم بیگانگی شد آشنای من
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۵
شعورت خواه مستم وانماید خواه مخمورم
چو ساغر میکشی دارد ازین اندیشهها دورم
نفس بیطاقتی را مفت ساز خویش میداند
همین پر میفشانم آشیانی نیست منظورم
مهیای گدازم آنقدر از شوق دیدارش
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵
ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم
چو مرهم عاقبت گل میکند از زخم ناسورم
جز آهنگ محبت نیست در مضراب من دیگر
همین «عشاق » میآید به گوش از ساز تنبورم
مرا اندیشه هجر و خیال وصل کی باشد؟!
[...]