گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

چو آن زلف بخم بینم ز غم پشتم بخم گردد

چو آن چشم دژم بینم روان من دژم گردد

چو بر من بگذرد شادان دل من جفت غم گردد

رخ دینار گون من ز دیده پر درم گردد

چو آن زلفین چون سنبل بگرد گل رقم گردد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

همی چون مشتری نامش بگیتی در علم گردد

همه احکام اقلیمش بفرمان قلم گردد

جهان از عدل او بی بیم چون خان حرم گردد

زمین از داد او آباد چون باغ ارم گردد

همه گیتی ز دست او بجودی بی درم گردد

[...]

قطران تبریزی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش حضرت رسول (ص)

 

چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد

وجود غیر حق در چشم توحیدش عدم گردد

کمر بندد قلم کردار سر در پیش و لب بر هم

به هر حرفی که پیش آید به تارک چون قلم گردد

ز چوگان ملامت نادر آن کس روی برتابد

[...]

سعدی
 
 
sunny dark_mode