گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۳

 

برون کردی مرا از دل چو دل با دیگری داری

کجا یادآوری از من؟ که از من بهتری داری

چه محتاجی به آرایش؟ که پیش نقش روی تو

کس از حیرت نمی‌داند که بر تن زیوری داری

من مسکین سری دارم، فدای مهرتست، ار چه

[...]

اوحدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۴

 

مکن با تلخکامان رو ترش تا شکری داری

که همچون مور خط در چاشنی غارتگری داری

چو دور شادمانی راست نعل سیر در آتش

غنیمت دان اگر در دست چون گل ساغری داری

چه از بیم خزان ای تنگدل بر خویش می پیچی؟

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode